شهید عبدالله گرایی
دیدهبان
فرزند: محمد
متولد: 1344 قم
عضویت: بسیج
محل شهادت: پاسگاه بجلیه(عین خوش)
تاریخ شهادت: 13/1/1362
محل خاکسپاری: قم
شعارش این بود که " کربلا را باید از دست این بعثیها نجات داد." این شعار کسی بود که از همان ابتدا در مسجد محل و مدرسه کارهای فرهنگی وهنری قابل توجهی میکرد، همراه با پدرش کلاس قرآن برپا میکرد و با صوت زیبایی که داشت به این محافل شور و حال خاصی میبخشید. در حین تحصیل بهدلیل مشکلات مالی و کمک به خانواده در کار قالیبافی به مادرش یاری مینمود.
اوایل انقلاب همراه با دوستانش در پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات حضوری فعال داشت. بعد از اینکه پدرش در سال 61 شهید شد، دیگر طاقت نیاورد و برای ادامهی راه پدر علیرغم مخالفت مادر و عمویش، با اصرار زیاد بهعنوان بسیجی به لشکر 8 نجفاشرف رفت. اواخر سال61 پس از گذراندن آموزش در واحد دیدهبانی مشغول خدمت شد. عبدالله یک نوجوان بسیجی بود در باغ طالقانی[1] قبل از عملیات والفجر1 در جمع دیدهبانان لشکر، عبدالله مربی قرآن بود. با آن سن و سال کم، خوب قرآن را یاد بچهها میداد و شد الگویی برای سایر نیروها.
در مورد نحوه شهادتش یکی از همرزمانش میگوید: "روز قبل از شهادتش دو نفر از برادران دیدهبان در دیدگاه روبهروی زیبدات عراق به شهادت رسیده بودند که شب شهادتشان مراسم دعایتوسل و خواندن فاتحه در چادر دیدهبانی برگزار کردیم، عبدالله دعایتوسل آن شب را با شور و حال خاصی خواند. شاید آرزویش در این مراسم شهادت در راه حق بود.
صبحگاه روز سیزدهم فروردین سال1362 جهت سرکشی به دیدگاه کنار پاسگاه بجلیه (منطقه عملیاتی والفجر1) همراه با عبدالله و برادر محمودی که این دو برادر بایستی به منطقه توجیه میشدند، رفتیم. چون به عراقیها نزدیک بودیم آنها متوجه ورود ما به دیدگاه شدند و شروع به شلیک خمپاره کردند. ما از دیدگاه خارج شدیم و پشت خاکریز رفتیم. ناگهان یک خمپاره پشت سر ما اصابت کرد. عبدالله که ایستاده بود و مشغول دیدن خط عراقیها بود، ترکش خورد. به وسلیهی آمبولانس ارتش او را به عقب انتقال دادیم که در مسیر اورژانس به شهادت رسید."
گزیده وصیتنامه
امیدوارم که برای من هیچ ناراحت نباشید و همچون زینب کبری صبر کنید و بدانید که با استقامت خود پاداش بزرگی نزد پروردگار دارید. اگر یک وقت دلتان گرفت(در برابر شهادت من) برای سیدالشهدا گریه کنید. زیرا که آنها خیلی بیشتر از ما مظلومیت کشیدند. ناراحتیهایی که ما میکشیم در برابر مصیبتهایی که امام حسین(ع) تحمل کرد، خیلی ناچیز است.
شهید مرتضی امینی
دیدهبان
فرزند: محمدعلی
متولد: 1343 دهنو(اصفهان)
عضویت: بسیج
محل شهادت: زبیدات(خط پدافندی)
تاریخ شهادت: 12/1/1362
محلخاکسپاری: دهنو
مرتضی یک روستاییزاده سختکوش بود، به کار بنّایی و گاه نقاشی اتومبیل میپرداخت و شبها به مدرسه شبانه میرفت و درس میخواند؛ اما بهدلیل مشکلات مالی نتوانست تحصیلاتش را بیشتر از دوم راهنمایی ادامه دهد. در کلاسهای قرآن شرکت میکرد و روح معنویاش را جلا میداد. با شروع انقلاب به همراه برادر اش (شهید امرالله) که از فعالان نهضت امامخمینی بود در تظاهرات و راهپیماییها حضور یافت. اوایل سال 59 به خیل بسیجیان پیوست و در 16/7/59 توسط بسیج شهرستان خمینیشهر آموزش نظامی دید. قبل از عملیات ثامنالائمه در 23/2/60 به لشکر امامحسین(ع) اعزام و به عنوان نیروی پیاده مشغول خدمت شد. زمانی که آبادان در محاصره دشمن بود، همراه رزمندگان از طریق ماهشهر و رودخانه بهمنشیر به جبهه اعزام شد که در این سفر لنج آنها دچارحادثه شد و به لطف خدا نیروها آسیب ندیدند. حضور مجدد مرتضی در جبهه، در گردان پیاده موسیبنجعفر(ع) بود. حضور حماسیاش در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، الیبیتالمقدس و رمضان آشکار بود. در عملیات رمضان بر اثر اصابت ترکش در نزدیک نخاع، مجروح شد. پس از بهبودی در تاریخ20/5/61 بار دیگر به جبهه اعزام شد و در قسمت خمپارهانداز لشکر امامحسین(ع) که آن زمان جزء سازمان واحد توپخانه بود، آموزش تخصصی دید و مشغول خدمت شد. در عملیات محرم علاوه بر کار در آتشبار، دیدهبان خمپاره هم بود. تا تاریخ 14/10/61 در لشکر امامحسین(ع) حضور داشت.
در نامهای به مادرش مینویسد: " مادرم میدانم که تو غرق در مهر و صفایی و فرزند خود را دوست داری اما آیا او را بیشتر از اسلام دوست داری؟ امام بزرگوار در سوگ هفتاد و دو تن شهید فاجعه هفتم تیر فرمودند: اسلام از همهی اینها بالاتر است. مادر مهربانم رابطه خود را با مادران شهدا بیشتر کن، چون شهدا در بهشت با هم هستند."
مناجات مرتضی نیز دلنشین بود، چنان که بیان میکند: " ایرب مهربان، ای ولی مؤمنان، ای که خارجکنندهی ظلمت از دلهایی و نور را به جای آن میافشانی، ما را از ظلمتگاه به سوی نور خاموش نشدنی خودت هدایت فرما."
اسفند ماه 1361 که به جبهه اعزام شد به رزمندگان لشکر8 نجفاشرف پیوست، با توجه به تخصصش در دیدهبانی به این واحد معرفی شد و قبل از عملیات والفجر1 برای تمرین عملی با یک اکیپ دیدهبانی در خط ابوغریب (عینخوش) مستقر شدند. چند روز پس از استقرار، نیروهای دشمن متوجه حضور آنها شدند و دیدگاه آنها را با خمپارهانداز زیر آتش قرار دادند، مرتضی که عاشق شهادت بود به اتفاق همرزمش مصطفی قدیریان به شهادت رسیدند.
خانواده امینی علاوه بر مرتضی دو شهید دیگر تقدیم اسلام نمودند. شهید امرالله امینی که از مسئولین تبلیغات لشکر امامحسین(ع) بود و قبل ازعملیات والفجر8 به شهادت رسید و رزمنده شهید قاسم امینی که نیروی پیاده در لشکر امامحسین(ع) بود و 6/2/67 در شلمچه به شهادت رسید تا نام این سه برادر شهید در تاریخ حماسهآفرینان ثبت گردد.
شهید مرتضی امینی
دیدهبان
فرزند: محمدعلی
متولد: 1343 دهنو(اصفهان)
عضویت: بسیج
محل شهادت: زبیدات(خط پدافندی)
تاریخ شهادت: 12/1/1362
محلخاکسپاری: دهنو
مرتضی یک روستاییزاده سختکوش بود، به کار بنّایی و گاه نقاشی اتومبیل میپرداخت و شبها به مدرسه شبانه میرفت و درس میخواند؛ اما بهدلیل مشکلات مالی نتوانست تحصیلاتش را بیشتر از دوم راهنمایی ادامه دهد. در کلاسهای قرآن شرکت میکرد و روح معنویاش را جلا میداد. با شروع انقلاب به همراه برادر اش (شهید امرالله) که از فعالان نهضت امامخمینی بود در تظاهرات و راهپیماییها حضور یافت. اوایل سال 59 به خیل بسیجیان پیوست و در 16/7/59 توسط بسیج شهرستان خمینیشهر آموزش نظامی دید. قبل از عملیات ثامنالائمه در 23/2/60 به لشکر امامحسین(ع) اعزام و به عنوان نیروی پیاده مشغول خدمت شد. زمانی که آبادان در محاصره دشمن بود، همراه رزمندگان از طریق ماهشهر و رودخانه بهمنشیر به جبهه اعزام شد که در این سفر لنج آنها دچارحادثه شد و به لطف خدا نیروها آسیب ندیدند. حضور مجدد مرتضی در جبهه، در گردان پیاده موسیبنجعفر(ع) بود. حضور حماسیاش در عملیاتهای طریقالقدس، فتحالمبین، الیبیتالمقدس و رمضان آشکار بود. در عملیات رمضان بر اثر اصابت ترکش در نزدیک نخاع، مجروح شد. پس از بهبودی در تاریخ20/5/61 بار دیگر به جبهه اعزام شد و در قسمت خمپارهانداز لشکر امامحسین(ع) که آن زمان جزء سازمان واحد توپخانه بود، آموزش تخصصی دید و مشغول خدمت شد. در عملیات محرم علاوه بر کار در آتشبار، دیدهبان خمپاره هم بود. تا تاریخ 14/10/61 در لشکر امامحسین(ع) حضور داشت.
در نامهای به مادرش مینویسد: " مادرم میدانم که تو غرق در مهر و صفایی و فرزند خود را دوست داری اما آیا او را بیشتر از اسلام دوست داری؟ امام بزرگوار در سوگ هفتاد و دو تن شهید فاجعه هفتم تیر فرمودند: اسلام از همهی اینها بالاتر است. مادر مهربانم رابطه خود را با مادران شهدا بیشتر کن، چون شهدا در بهشت با هم هستند."
مناجات مرتضی نیز دلنشین بود، چنان که بیان میکند: " ایرب مهربان، ای ولی مؤمنان، ای که خارجکنندهی ظلمت از دلهایی و نور را به جای آن میافشانی، ما را از ظلمتگاه به سوی نور خاموش نشدنی خودت هدایت فرما."
اسفند ماه 1361 که به جبهه اعزام شد به رزمندگان لشکر8 نجفاشرف پیوست، با توجه به تخصصش در دیدهبانی به این واحد معرفی شد و قبل از عملیات والفجر1 برای تمرین عملی با یک اکیپ دیدهبانی در خط ابوغریب (عینخوش) مستقر شدند. چند روز پس از استقرار، نیروهای دشمن متوجه حضور آنها شدند و دیدگاه آنها را با خمپارهانداز زیر آتش قرار دادند، مرتضی که عاشق شهادت بود به اتفاق همرزمش مصطفی قدیریان به شهادت رسیدند.
خانواده امینی علاوه بر مرتضی دو شهید دیگر تقدیم اسلام نمودند. شهید امرالله امینی که از مسئولین تبلیغات لشکر امامحسین(ع) بود و قبل ازعملیات والفجر8 به شهادت رسید و رزمنده شهید قاسم امینی که نیروی پیاده در لشکر امامحسین(ع) بود و 6/2/67 در شلمچه به شهادت رسید تا نام این سه برادر شهید در تاریخ حماسهآفرینان ثبت گردد.
شهید حسن حسنزاده
دیدهبان
فرزند: مرتضی
متولد: 1343 آدرگان (از توابع مبارکه)
عضویت: سرباز وظیفه
محل شهادت: فاو (تک عراق)
تاریخ شهادت: 27/1/1367
محل خاکسپاری: مبارکه ـ ایمانشهر
تشکیل کتابخانه روستایشان آدرگان به عهده جهادسازندگی بود، حسن مدتی را در این زمینه با جهاد همکاری نمود و مسئولیت کتابخانه را به عهده گرفت. دوران دبیرستان اهتمام زیادی به برپایی نمازجماعت در مدرسه داشت. علاوه بر کمک به پدر در کشاورزی، به افراد بیبضاعت نیز در این امر یاری میرساند. تیرماه سال 63، دوم دبیرستان بود که راهی جبهه شد و پس از طی دورهای آموزشی در یکی از گردانهای پیاده لشکر 8 نجفاشرف مشغول خدمت شد، که حدود یک سال طول کشید. سپس در سال 65 به جمع غواصان لشکر، پیوست. در تیرماه 66 پس از اعزام دوباره به لشکر وارد دیدهبانی توپخانه شد و پس از طی کردن یک دوه تخصصی در خط پدافندی فاو، راهی منطقه عملیاتی والفجر10(حلبچه) شد و به عنوان دیدهبان، فعالیت چشمگیری از خود نشان داد. در همین عملیات بود که بر اثر بمباران شیمیایی مجروح شد. برادرش میگوید: " در عملیات والفجر10 مجروح شیمیایی شد؛ از بیمارستان به خانه آمده بود، اما دوست نداشت حتی پدر و مادر متوجه این موضوع شوند. حالش خوب نبود و گاهی از بینی او خون میآمد، هرچه به او اصرار کردم بیا برویم بیمارستان بستری شو، میگفت: نه، الان جبهه به نیرو نیاز دارد و باید بروم."
حسن در آخرین دیدارش، در جمع دوستانش گفته بود: " من آخرین شهید آدرگان هستم." هنوز بهبودی حسن کامل نشده بود که عراق حملات خود را جهت باز پسگیری فاو شروع کرد. در آخرین روز خدمت سربازیاش بود که برای دفع تک دشمن در خود احساس مسئولیت کرد و راهی منطقه فاو شد. در حین دیدهبانی مجدداً توسط گازهای شیمیایی دشمن به شدت مصدوم شد و به وصل الهی رسید.
شهید حبیبالله امینی
دیدهبان
فرزند: حسن
متولد: 1346 آبادان
عضویت: سرباز وظیفه
محل شهادت: شلمچه(منطقهی عملیاتی کربلای8)
تاریخ شهادت: 26/1/1366
محلخاکسپاری: نجفآباد
مادرش او را جهت یادگیری قرآن به مسجد میفرستاد. پس از اینکه خانوادهاش به نجفآباد مهاجرت کردند، پدرش در همان دیار آبادان به کسب و کار ادامه داد. مشکلات مالی زندگی، حبیبالله را با اینکه سن کمی داشت به کار در یک کارگاه نجاری کشاند تا قسمتی از مخارج زندگی را تأمین کند. البته در کارهای خانه نیز به مادرش کمک مینمود. خواندن زیارت عاشورا، علاقهاش به حدیث کساء و پایبندی به امربهمعروف و نهیازمنکر از صفات بارز حبیبالله بود. پس از انقلاب به عضویت بسیج در آمد، نگهبانی از مراکز حساس و حیاتی شهر را برعهده گرفت. سال 1363 بهعنوان سرباز وظیفه در لشکر8 نجف اشرف مشغول خدمت شد. به توپخانه معرفی گردید و پس از فراگیری یک دوره آموزش تخصصی در پادگان غدیر اصفهان، راهی جبهههای جنوب شد. به عنوان دیدهبان توپخانه از خود حماسههای بیشماری برجای گذاشت.
برای آخرین باری که به مرخصی آمد، یک عکس بزرگ از خودش چاپ کرد. وقتی مادرش از او پرسید این عکس را برای چی تهیه کردی؟ گفت: " نگهش دار یک موقع به درد میخورد."
معمولاً بر سر مزار دوستان شهیدش میرفت و ناراحت بود، شاید به این خاطر که از قافله آنها عقب مانده است. در عملیات کربلای8 که در ادامه کربلای5 و جهت ثبت خط پدافندی در منطقه شلمچه انجام شد، هنگامی که قصد داشت تجهیزات دیدهبانی را به دیدگاه در خط ببرد، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
نزدیک زمان شهادتش، مادرش در خواب میبیند حبیبالله پیش او میآید و خوشحال است ولی مادر گریه میکند. به مادرش میگوید: " ننه گریه نکن " و یک پارچه قرمز میگذارد روی زانوی مادرش. ایشان با این نشان متوجه شدند که حبیبالله شهید شده است.
شهید عبدالله گرایی
دیدهبان
فرزند: محمد
متولد: 1344 قم
عضویت: بسیج
محل شهادت: پاسگاه بجلیه(عین خوش)
تاریخ شهادت: 13/1/1362
محل خاکسپاری: قم
شعارش این بود که " کربلا را باید از دست این بعثیها نجات داد." این شعار کسی بود که از همان ابتدا در مسجد محل و مدرسه کارهای فرهنگی وهنری قابل توجهی میکرد، همراه با پدرش کلاس قرآن برپا میکرد و با صوت زیبایی که داشت به این محافل شور و حال خاصی میبخشید. در حین تحصیل بهدلیل مشکلات مالی و کمک به خانواده در کار قالیبافی به مادرش یاری مینمود.
اوایل انقلاب همراه با دوستانش در پخش اعلامیه و شرکت در تظاهرات حضوری فعال داشت. بعد از اینکه پدرش در سال 61 شهید شد، دیگر طاقت نیاورد و برای ادامهی راه پدر علیرغم مخالفت مادر و عمویش، با اصرار زیاد بهعنوان بسیجی به لشکر 8 نجفاشرف رفت. اواخر سال61 پس از گذراندن آموزش در واحد دیدهبانی مشغول خدمت شد. عبدالله یک نوجوان بسیجی بود در باغ طالقانی[1] قبل از عملیات والفجر1 در جمع دیدهبانان لشکر، عبدالله مربی قرآن بود. با آن سن و سال کم، خوب قرآن را یاد بچهها میداد و شد الگویی برای سایر نیروها.
در مورد نحوه شهادتش یکی از همرزمانش میگوید: "روز قبل از شهادتش دو نفر از برادران دیدهبان در دیدگاه روبهروی زیبدات عراق به شهادت رسیده بودند که شب شهادتشان مراسم دعایتوسل و خواندن فاتحه در چادر دیدهبانی برگزار کردیم، عبدالله دعایتوسل آن شب را با شور و حال خاصی خواند. شاید آرزویش در این مراسم شهادت در راه حق بود.
صبحگاه روز سیزدهم فروردین سال1362 جهت سرکشی به دیدگاه کنار پاسگاه بجلیه (منطقه عملیاتی والفجر1) همراه با عبدالله و برادر محمودی که این دو برادر بایستی به منطقه توجیه میشدند، رفتیم. چون به عراقیها نزدیک بودیم آنها متوجه ورود ما به دیدگاه شدند و شروع به شلیک خمپاره کردند. ما از دیدگاه خارج شدیم و پشت خاکریز رفتیم. ناگهان یک خمپاره پشت سر ما اصابت کرد. عبدالله که ایستاده بود و مشغول دیدن خط عراقیها بود، ترکش خورد. به وسلیهی آمبولانس ارتش او را به عقب انتقال دادیم که در مسیر اورژانس به شهادت رسید."
وصیت نامه پاسدار شهید حسن حسن زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل و القرآن.
البته خدا از مومنان جانها و مالهایشان را خریداری می کند و در برابر بهشت برین به ایشان می بخشد. این مؤمنین در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند. این وعده حقی است بر خدا در تورات و انجیل و قرآن.
با سلام و درود بر مجاهدان فی سبیل الله که عاشقانه شهید شدند و به ما درس آزادگی و شهامت و شجاعت آموختند و رفتند و کار حسینی کردند و ما که مانده ایم باید راه آن بندگان شجاع را ادامه دهیم و با درود بر مجاهدان فی سبیل الله مؤمن که با کفار جنگیدند و شهید شدند و با سلام و درود بر مهدی موعود و نائب بر حقش خمینی بت شکن و سلام و درود بی کران بر معلولین و مجروحین انقلاب اسلامی که با وارد شدن در صحنه جنگ و با دادن قسمتی از بدن خود به ما درس آزادگی و ایثارگری و مجاهدت آموختند و همچنین اسیران حزب الله که واقعا در زندانهای عراق زیر وحشیانه ترین شکنجه ها جان می دهند ولی دست از امام و ولایت فقیه بر نمی دارند و تنها آرزوی آنها پیروزی رزمندگان کفر ستیز اسلام است و همچنین کسانی که پشت جبهه و جنگ حق علیه باطل با دشمنان داخلی می جنگند و با شرکت در نماز جمعه دشمن را به وحشت می اندازند. ای مردم شهید پرور از امام جلو نزنید و از امام هم عقب نیفتید و همیشه از ولایت فقیه پیروی کنید و کسانی را که با ت مخالفت میکنند از بین ببرید و با آنها مبارزه کنید. ای مردم شهید پرور کسانی را که به ظاهر خود را در جمهوری اسلامی جا زده اند و یکی از ارگانهای انقلاب اسلامی را سرپرستی میکنند ولی در باطن ضرر به انقلاب اسلامی می زنند و با کارهای خودشان خون مردم را می مکند مبارزه کنید و حق خود را نگذارید ضایع شود و هعمیشه به یاد خدا باشید و از کارهای بی ارزش بپرهیزید. دنیا را سر آغاز خود نگیرید که بسیار پوچ و بی ارزش است و همیشه دنیای آخرت را در نظر بگیرید و کارهای خوب و با ارزش را در خود ترویج دهید. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد. ای جوانان خود را در منجلاب فساد و کارهای زشت نیندازید و با این لباسهای زننده و بی حجابی عمر خود را تلف نکنید که دیگرمورد رحمت الهی قرار نمیگیرد. ای جوانان و ای پیر مردان و کودکان و همه،جهاد واجب کفایی است. همانطوری که امام عزیز فرمود. پس جبهه جنگ را یادتان نرود. چه با مال و چه با جان جهاد فی سبیل الله کنید. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست. همیشه به یاد خدا باشید. در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از ت متعهد جدا نکنند که اگر این کار را کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید. در حضور حضرت امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید که این یک نعمت الهی است و باید آن را شکر گزاری کنیم. ای مردم مجاهد به خانواده های شهداء و مفقودین و اسراء و معلولین و مجروحین بروید و حال خانواده های آنها را بپرسید. به خانواده های آنها احترام بگذارید که آنها روحیه دارند ولی روحیه آنها قوی تر شود. ای مردم شهید پرور مسجدها را ترک نکنید که مسجد سنگر است ، سنگرها راباید حفظ کرد. نماز جماعت را یادتان نرود که یک رکعت نماز جماعت برابر با 70 رکعت قرار دارد. پس نماز جماعت را ترک نکنید. ای دانش آموزان حزب اللهی سفارش میکنم که در کنار جنگ مدرسه یادتان نرود که از پیامبران خیلی سفارش شده است. و از سخنان پیامبر است که هر کسی که دنبال علم برود و علم یاد بگیرد فرشتگان بالهایشان را برای او پهن میکنند و وصیتم به معلمین این است که دانش آموزان را خوب تربیت کنند تا آنها بتوانند مسائل اسلامی و علمی را خوب فرا بگیرند. اگر فیض شهادت نصیبم شد آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. سلام مرا به رهبر کبیر انقلاب برسانید و بگوئید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا در آید. وصیتم به پدر و مادرم این است:مادر عزیز و پدر مهربان، بدانید که این راه راهی است که امام حسین (ع) و یارانش جان خود را فدای آن کردند و من و امثال من گرچه کمتر از آنیم که اصلا به حساب آییم لیکن تصریح می کنم که هدف من از این جهاد مقدس جزء جلب رضای خداوند نبوده و نخواهد بود و برای حفظ اسلام عزیز می جنگم و لذا از شما خواهش می کنم که برای من گریه نکنید. از برادرانم و دوستانم می خواهم که پیام خون مرا به گوش مردم برسانند. بگوئید که شهیدان عزاداری نمی خواهند بلکه پیرو می خواهند. این پیرو مخلص به خداوند از شما می خواهد که تا آنجا که در توان دارید برای اسلام فداکاری و تبلیغ کنید. سلام بر آن دسته از برادرانی که به عنوانی نمی توانند در جبهه فداکاری کنند و در پشت جبهه ایستادگی می کنند. سلام بر آنان که از امام حسین درس آزادگی و مردانگی آموختند. مادر، من که شهید شدم امیدوارم همچون زینب استواری کنی و نگران من نباشی چونکه بالاخره عمر میگذرد و چه بهترکه انسان در راه خدا کشته شود. پس گریه ندارد چون ممکن است دشمنان اسلام خوشحال شوند. پدر عزیزم گرچه زحمتهای زیادی برای من کشیدی اما چون پدر هایی که دو یا سه پسر را در راه خدا داده اند ناراحت نیستند و نخواهند بود شما هم همچون پدرهای دیگر استوار باش. امیدوارم برادرم اسلحه مرا بگیرد و با دشمنان خدا بجنگد، اگر پیروز شد که به آرزویش رسیده است و اگر شهید شد باز هم به آرزویش رسیده است و در هر دو حال پیروز است. از طرف من به تمامی خانواده های شهداء اسلام تبریک برسانید. وصیتم به دوستانم این است که راه مرا ادامه بدهید. اگر من شهید شدم جنازه مرا در گلستان شهدای آدرگان پهلوی همرزمانم به خاک بسپارید. در پایان مقداری روزه بدهکارم که برای من بگیرید و از دوستان و آشنایان خواهش میکنم که اگر از من پولی یا چیز دیگری می خواهند از خانواده ام بگیرند.
والسلام خداحافظ
حسن حسن زاده
2/6/1365
وصیت نامه شهید حبیب امینی
ای اهل ایمان سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته یا همه به یکبار متفق برای جهاد بیرون روید.
(سوره نساء آیه 71)
من از مردم شهید پرور ایران و مسلمین جهان می خواهم که امام را تنها نگذارند و همیشه خط او را طی کنند و نگذارند منافقین ضد دین و ضد قرآن و خدا در پستهای مهم کشورمان ریخنه کنند و کم کم ریشه بگیرند این ریشه ها با هشیاری ملت مسلمان قطع خواهد شد و پوز این نوکران آمریکا را به خاک مالیده خواهد شد ( انشاء الله) .
و در پایان از جوانان پر شور و غیور و دلاور ایران می خواهم که جبهه را پر کنند و نگذارند آمریکا که به طریق صدام به ما حمله کرده به آرزوی خود برسد ؛ و همان پر کردن جبهه ها آمریکا را در خود خواهد لرزاند و بدانید هر چند آنها سلاح های زیادی دارند اما آنها خدا و امام زمان و نیروهای غیبی خدا را ندارند و همچنین ایمان را . و از کمکهای مردم قهرمان بسیار تشکر می کنم و از مردم میخواهم که باز به جبهه ها کمک کنند این کمک ها است که به برادران و رزمندها روحیه می دهد .
والســـــلام
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً
بسیاری از مؤمنان هستند که در راه خدا به عهد و پیمان خود وفا کردند و بسیاری از مؤمنان هستند که در راه خدا به عهد و پیمان خود وفادار ماندند و منتظر شهادت هستند. اللهم اغفرنی کل ذنب ادنبته
با درود بر پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) و ائمه معصومین (ع) و درود بر امام خمینی رهبر نهضت جهانی اسلام و با آرزوی سلامت تا انقلاب مهدی برای ایشان و با درود و سلام بیکران بر شهدای صدر اسلام از هابیل تا صحرای کربلا و تا شهدای مظلوم انقلاب اسلامی ایران و سلام بر مردم قهرمان ایران , مردمی که یاران واقعی امامند , مردمی که در زیارت عاشورا می خوانند که ای امام حسین (ع) اگر در کربلا می بودیم شما را یاری میکردیم و به حال آن روز غبطه می خورند , حالا خود کربلایی به پا کرده و دین حسین را یاری می دهند , اما یک تذکر، ای مردم قدر این امام و انقلاب را داشته باشید. ای مردم شما در زمانی واقع شده اید که نسلهای آینده به حال شما غبطه خواهند خورند و خواهند گفت که ای کاش ما در آن زمان بودیم و امام را یاری می کردیم. ای مردم به خدا قسم در جبهه عالم دیگری است. در جبهه علی اکبرها و حبیب بن مظاهرها زندگی می کنند زندگی در جنگی که اسلام بر آن بستگی دارد . به نظر ما جبهه های غرب و جنوب یک طومار الهی است ، که فردا روز حساب اگر کسی در این طومار امضاء نداشته باشد از او بازخواست شود و به قول امام علی (ع) امروز روز عمل و فردا روز حساب است , به حساب خود برسید قبل از اینکه حساب شما را برسند .
خدمت پدر عزیزم سلام عرض می نمایم و پس از عرض سلام، سلامتی شما را در راه خدمت به اسلام خواهانم. پدرم من افتخار می کنم که در چنین عصری واقع شده ام و جان نا قابل خود را در راه اسلام فدا کرده ام و شما هم باید افتخار کنید. پدرم مبادا عملی یا سخنی بگویید که خلاف راه شهیدان باشد.
خدمت مادر مهربانم سلام عرض می نمایم. مادرم می دانم که تو غرق در مهر و صفائی و فرزند خود را دوست داری، اما آیا بیشتر از اسلام دوست داری ؟ اما امام بزرگوار در سوگ 72 شهید و بهشتی فرمود : اسلام از همه اینها بالاتر است. مادر مهربان رابطه خود را با مادران شهداء بیشتر کن چون شهداء در بهشت با هم هستند.
خدمت برادران سلام عرض می نمایم و از آنها می خواهم مبادا بگذارند سلاح من بر زمین باشد ، که فردا پیش شهداء جوابگو خواهند بود و از خواهرانم می خواهم که فرزندان خود را طوری تربیت کنند که خدمتگزار به اسلام باشند. از تمام برادرانی که اشتباهی از من دیده اند می خواهم که من را ببخشند و از آنها حلالیت می طلبم.لللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل مقدار پولی که دارم برای جنگ بدهید. چون امام فرمود جنگ جنگ است و عزت و شرف میهن و دین ما درگرو همین جنگ است. اگر جنازه من به شما رسید در قبرستان دهنو به خاک بسپارید در ضمن 5 ماه نماز و 2 سال روزه برای من ادا کنید.
والسلام
مرتضی امینی
وصیت نامه شهید عبدالله گرایی
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا پاسدار خون شهیدان و با سلام حضور مبارک منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و نائب بر حقش امام خمینی و با درود به ارواح پاک شهداء اسلام و با سلام حضور تمامی مردم مستضعف و مسلمان جهان بالاخص مردم شهید پرور ایران.
با سلام حضور مادر عزیز و گرامیم، مادر جان امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچگونه ناراحتی نداشته باشید. ای مادر عزیزم که تمام عمر برای من زحمت کشیدی و مرا بزرگ کردی. امیدوارم که اگر از من ناراحتی به شما رسیده است من را ببخشید.ای مادر جان می دانم که تو در تمام عمر خود سعادت فرزندانت را می خواستی و اکنون اگر بالاترین سعادت نصیبم شد امیدوارم که برای من هیچ ناراحت نباشید و همچون زینب کبری صبر کنید و بدانید که با استقامت خود پاداشی بزرگ در نزد پروردگار دارید. حضور برادر عزیزم عبدالمجید سلام می رسانم و امیدوارم که به خوبی خانواده را سرپرستی نمائید و همچنین از برادر کوچکم یدالله می خواهم که به درس خود ادامه دهد تا بتواند خدمتی به اسلام کند و بتواند راه من را ادامه بدهد. ولی خواهران عزیزم این را بدانید که حجاب شما کوبنده تر از خون من است و از شما می خواهم که با تربیت اسلامی فرزندانتان بتوانید یک مادر خوب باشید و فرزندانی را تربیت کنید که بتوانند راه شهیدان را ادامه دهند.
و من از تمام شما عزیزان می خواهم که اگر سعادتی نصیب من شد و در راه خدا جان بی ارزش خود را فدا کردم برای من ناراحت نشوید زیرا که من امانتی از طرف خدا بوده ام در دست شما و اکنون هم به پیش خدا باز می گردم و باید بدانید که بازگشت تمام ما به سوی خداست و سعی کنید که توشه ای برای آخرت خود ذخیره کنید که در برابر انبیاء و امامان رو سفید باشید.
اگر هم یک وقت دلتان گرفت برای سید الشهداء گریه کنید زیرا که آنان خیلی بیشتر از ما مظلومیت کشیدند، ناراحتی هایی که ما می کشیم در برابر مصیبت هایی که امام حسین تحمل کرد خیلی ناچیز است.همچنین از تمام مردم عزیز می خواهم که از جبهه پشتیبانی کنید تا هر چه زودتر این کفار بعثی عراق را سرنگون کنیم.
و اما سخنی با برادران هم سن و سال خودم و آن اینکه برادران در هر کجا هستید سعی کنید که بتوانید برای اسلام مفید واقع شوید و بشتابید به این جبهه ها تا به یاری شما جوانان این جنگ هر چه زودتر خاتمه پیدا کند و با یاری خدا و حضرت مهدی (عج) هر چه زودتر پرچم اسلام در تمامی جهان به اهتزاز درآید. بدانید که این درخت تنومند اسلام باید با خون شما عزیزان آبیاری شده و پابرجا و استوار بماند.در آخر از شما خانواده عزیزم می خواهم که 500 تومان به عنوان مظالم برای من بپردازید، همچنین از شما بالاخص برادرم می خواهم که از طرف من از تمام قوم و خویشان و دوستان و آشنایان رضایت بطلبید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته عبدالله
گرایی
28/10/1361
به امید برافروخته شدن پرچم خونین رنگ اسلام در سراسر جهان
وصیت نامه شهید علی نقی رحمتی
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها الذین آمنو الا تتخذوا اباءکم و اخوانکم اولیاء ان استحبوا الکفر علی الایمان و من یتولهم منکم فاولئک هم الظالمون قل ان کان اباوکم و ابناءکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها حبالکم مناالله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یاتی الله بامره و الله لا یهدی القوم الفاسقین.
ای اهل ایمان شما پدران و برادران خود را نباید دوست بدارید اگر آنان کفر را بر ایمان برگزینند و هر کسی از شما (با وجود کفر) آنانرا دوست بدارد بی شک ستمکار است. (ای رسول ما) به امتت بگو ای مردم اگر پدران و پسران و برادران و ن و خویشاوندان خود را و اموالی که جمع آورده اید و مال التجاره که از کسادی آن بیمناکید و منازل (عالی) که به آن دلخوشی داشته اید بیشتر از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست میدارید، پس منتظر باشید تا امر نافذ (قضای حتمی) خدا جاری گردد (و اسلام را بر کفر غالب و فاتح گرداند و شما دنیا طلبان بدکار از فضل خود پشیمان و زیانکار شوید) سوره توبه آیه 22 تا 24
سپاس خداوند رحمان را سزاوار است که به رحمتش همه پدیده ها را آفرید و پرورش و روزی داد و به هر آفریده ای آنچه لازم داشت عنایت فرمود و درود بی پایان بر فرستادگانش، به ویژه به آخرین آنان باد که با آوردن قرآن، هدایتش را برای مؤمنان به کمال رسانید و سلام فراوان بر اولیاء بزرگش امیرالمؤمنین علی (ع) و یازده فرزند معصوم و بزرگوارش که با ولایتشان، دین اسلام کامل و نعمت خداوند تمام گردید، به ویژه حضرت ولی عصر (عج) که با غیبت کبرایش آزمایش الهی را برای همگان فراهم ساخت، هر چند دلباختگان را در حسرت فراقش اندوهناک ساخته ولی به برکت اشتیاقش شیفتگان را به درجات عالی رهنمون گردیده است و سلام و درود بر امام امت و رهبر بزرگ مسلمین و بت شکن زمان و حامی مستضعفین جهان امام خمینی وسلام برامیدامام وامت آیت ا.منتظری و سلام بر شهیدان اسلام بویژه بر شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی و با آرزوی شفاء برای معلولین و مجروحین انقلاب و جنگ تحمیلی.سلام بر خانواده های شهدا و مجروحین بویژه سلام بر پدران و مادران و همسران آنان و سلام و درود بر رزمندگان اسلام و با آرزوی پیروزی نهایی برای آنان و سلام بر ملت حزب الله که با حضور خود در صحنه مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام زده و می زنند و انشاءالله خواهند زد. چون در این حال احساس دیگری می کنم به فکر این افتادم که وصیت بنویسم. خدایا من تو را سپاس میگزارم که مرا در خانواده فقیری آفریدی و از ثروتمندان و اشراف قرار ندادی چون این را درک کرده ام که مال و ثروت دین انسان را از آخرت دور می کند و خدا را شکر که زمانی به دنیا آمدم که مردی الهی (امام خمینی) رهبرمان و انقلابی اسلامی، انقلابمان و جمهوری اسلامی، حکومت مان و جنگ حق علیه باطل مبارزه مان شده و پیروزیهای فراوان نصیبمان گردیده و در آخر مرگمان شهادت در راه خدا می شود، انشاء الله.
و اما ای مادر عزیز و مهربان و زحمتکشم امیدوارم که تو مرا ببخشی یعنی از صمیم قلب مرا حلال کنی و اگر من لیاقت شهادت پیدا کردم ، مادر شما صبر پیشه کن و مبادا خدای ناخواسته بی تابی کنی و اگر خواستی گریه کنی برای زینب کبری گریه کن که چه مصیبتهای سختی به او وارد شد، ولی او هر چند مصیبتی می دید صبورتر و شجاع تر و شکرگزارتر می شد. مادر بعد از شهادت من تو نصبت به خانواده من وظائفی بس بزرگ داری و تو ای همسرم اگر خبری در رابطه با شهادت من شنیدی صبور باش و شجاع و با رفتار و کردار و گفتار و اخلاق خود نمونه ای باش از امت جدت پیغمبر(ص) و اگر بدی یا تندی از من دیدی امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و فرزندان مرا طوری بار بیاوری که مورد رضای خدا و رسول خدا و اجتماع اسلامی باشند و آنها را از کوچکی به اسلام و مسائل اسلام و اخلاق و رفتار و گفتار اسلامی آشنا کن و چون خود من برای خدا و اسلام و جامعه اسلامی کاری انجام ندادم امیدوارم فرزندان من افرادی در جامعه شوند که مورد رضایت خدا و مسلمانان باشند و جبران مرا هم بکنند و از خدا می خواهم که توفیق چنین فرزندانی را به ما دهد. شما ای برادران عزیزم و خواهران مهربانم از شما می خواهم که در مرحله اول مرا حلال کنید و ببخشید و در تربیت فرزندان من نقش مهمی داشته باشید، همیشه به یاد خدا باشید و حرکتی و هدفی و راهی و کاری بکنید که مورد رضای خدا باشد و از دوستان و رفیقان و خویشان می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و تا آن اندازه ای که می توانید انقلاب و جنگ و جمهوری اسلامی و دولت اسلامی را کمک کنید و حتما در نماز جمعه و جماعت و مراسم شهداء و مراسم مذهبی و تشییع جنازه ما شرکت کنید و با کسانی که آن دورها نشسته و تماشاچی هستند و بی تفاوت مانده اند و انتقادهای بی جا میکنند و ایرادهای بنی اسرائیلی می گیرند، مخالفت کنید و آنان را نصیحت کنید و .
از شما برادران حزب اللهی می خواهم که در صحنه باشید و در بسیج شرکت کنید و برای شتافتن به جبهه کوشا باشید و وقت خود را در راه بدست آوردن علم و آگاهی صرف کنید و قرآن و نهج البلاغه را زیاد بخوانید و مطالعه زیاد بکنید و من از شما می خواهم از طرف من از همه برادران و خواهران و دوستان و آشنایان حلالیت بخواهید.
علی نقی رحمتی
24/10/1361
امام جماعت عراقی
در عملیات مسلمبنعقیل(ع) در جبهه سومار، تعداد زیادی اسیر گرفته شد و آنهـا را به عقـب تخـلیه کردند. بچههای اطلاعات گفتند یکی از اسـرا، افسر توپخانهی عراق است. او را تحویل گرفتیم و مستقیم به قرارگاه فرماندهی آوردیم.
چند سؤال از وضعیت و سازمان توپخانهی عراق از او کردیم، همه را کامل و مشروح جواب داد و اطلاعات ارزشمندی از او بهدست آوردیم. در حین صحبت متوجه شدیم خیلی علاقه به همکاری با ما دارد. علت اسیر شدن او را جویا شدیم. گفت: «از زمانی که شایعهی احتمال حمله شما در منطقهی مندلی مطرح شده بود، ما منتظر حمله شما بودیم. وقتی حمله شما آغاز شد، من در اولین ساعات حمله در محلی مخفی شدم و با رسیدن قوای ایران تسلیم شدم.»
علت تسلیم شدن خود را نیز شیعه بودن و عدم تمایل به جنگ با ایرانیان و از همه جالبتر سفارش مادرش به هنگام اعزام اجباری او به جبهه، ذکر کرد و توضیح داد: «موقع آمدنم به جبهه، مادرم گفت راضی نیستم با ایرانیها بجنگی و آنها را بکشی؛ آنها شیعه هستند و این جنگ ظلم به ایرانیان است، اگر توانستی جنگ نکن و اگر مجبور بودی یا تسلیم ایرانیها شو و یا فرار کن.»
او اضافه کرد: «چون فرار از جنگ مقدور نبود، لذا من تسلیم شدن را ترجیح دادم.» سخنان این اسیر برایمان جالب بود. سپس او یک قرآن کوچک از جیب خود بیرون آورد و به ما نشان داد و گفت هر روز چند سوره آن را تلاوت میکند. در همین موقع وقت نماز مغرب رسید. همه وضو گرفتیم و او را به عنوان امام جماعت سنگرمان جلو فرستادیم، ابتدا امتناع میکرد ولی با اصرار ما پذیرفت و همه پشت سر او نماز خواندیم.
بعد از نماز، ما را در آغوش گرفت، گریه کرد و گفت: «شما فرشتهاید؛ من هرگز تصور نمیکردم، شما با یک اسیر این طور رفتار کنید. مادر من چه خوب ایرانیها را میشناخت که گفت جنگ نکن.» و ادامه داد: «بیشتر مردم عراق و ارتش عراق میدانند این جنگ ناحق است و شما مورد قرار گرفتهاید، ولی مردم از صدام بسیار میترسند.»
ررر
شهید سیدمجتبی محمدی
هدایت آتش توپخانه105م.م
فرزند: سیدقاسم
متولد: 1346 روستای اناج(از توابع اراک)
عضویت: بسیج(دانشجو)
محل شهادت: شلمچه (عملیات کربلای5)
تاریخ شهادت: 18/11/65
محل خاکسپاری: روستای اناج
زندگی نامه
روستای اناج محل تولد سیدمجتبی بود. دیپلمش را در شهر اراک گرفت و در دوره کاردانی دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شد. در حین تحصیل بود که به جبهه اعزام شد و به توپخانه لشکر نجفاشرف رفت، باتوجه به دانش و استعدادی که داشت پس از گذراندن یک دوره کوتاه هدایت آتش، قبل از عملیات کربلای5 در آتشبار 105م.م مشغول خدمت شد.
توجه به واجبات، انگیزه و علاقه به خدمت، از صفات سید مجتبی بود. حدود یک ماه بعد از عملیات کربلای5، یک روز هنگامی که جهـت گرفتن وضـو از سنگر بیرون آمد بر اثر اصابت موشکهای برد کوتاه عراق به همراه شهید قائمی ـ وی نیز دانشجو بود ـ به شهادت رسید.
شهید مصطفی قدیریان
دیدهبان
فرزند: قربانعلی
متولد: 1345 نجفآباد
عضویت: بسیج
محل شهادت: خط پدافندی زبیدات
تاریخ شهادت: 12/1/1362
محل خاکسپاری: نجفآباد
زندگی نامه
در ورزش استعداد خاصی داشت، در رشتههای فوتبال و کشتی فعالیت میکرد، در کشتی به پیشرفتهای قابل توجهی رسیده بود. مصطفی قبل از رسیدن به سن بلوغ بهنماز اهمیت میداد. تا مقطع راهنمایی که خواند، بنابر احساس مسئولیت در قبال خانواده، ترک تحصیل نمود و در امور کشاورزی و دامداری به پدرش کمک میکرد.
هنوز شانزده بهار از عمرش نگذشته بود که داوطلبانه به عضویت بسیج درآمد تا به جبهه برود. هنگام عزیمت به جبهه به همه سفارش میکرد که " پیرو خط امام باشید و سخنان ایشان را گوش دهید و عمل کنید و از کسانی که حرف و عملشان یکی است پیروی کنید و آنان را یاری کنید، از نفاق دوری کنید به مبارزه علیه دشمن ادامه دهید تا هیچکس دیگری به فکر حمله به کشور اسلامی ایران نیفتد. همیشه در زندگی به فقرا کمک کنید و نگذارید به آنها سخت بگذرد و هر کمکی که در دنیا کردید، بدانید که روز قیامت به کار میآید. کاری کنید که اسلام همیشه زنده بماند و راه حضرت اباعبداللهحسین(ع) را ادامه دهید تا رستگار شوید."
دیماه سال1361، در یک دوره آموزش نظامی شرکت نمود و به لشکر8 نجفاشرف اعزام شد و به واحد دیدهبانی معرفی گردید، پس از یک دوره کوتاه تخصصی دیدهبانی را فرا گرفت. با توجه به اینکه آن روزها لشکر خط پدافندی و یا یک منطقه مانوری نداشت و نیاز بود که دیدهبانها به صورت عملی کار کنند که تجارب مورد نیاز را به دست آورند و با آمادگی بالا در عملیاتها حضور یابند، پس از هماهنگی با توپخانهی ارتش به اتفاق دو نفر دیگر از برادران در خط پدافندی روبهروی شهر زیبدات عراق(عینخوش) مستقر شدند و شروع به کار نمودند. پس از چند روز عراق موقعیت دیدگاه آنها را شناسایی با خمپاره آنها را مورد هدف قرار داد که مصطفی همراه با شهید مرتضی امینی به شهادت رسیدند. کرد و با خمپاره آنها را مورد هدف قرار داد که مصطفی همراه با شهید مرتضی امینی به شهادت رسیدند.
درباره این سایت