شهید داود مؤمنی
خدمه توپ 122 م.م
فرزند: عباس
متولد: 1345 گرمسار
عضویت: سرباز وظیفه
محل شهادت: فاو تک عراق
تاریخ شهادت: 29/1/67
محل خاکسپاری: گرمسار
هنوز سه ماه از تولد داود نگذشته بود که مادرش دچار بیماری سختی شد و به بیمارستان منتقل شد، مدت بیستروز داود بدون مادر زندگی کرد و بیمار شد به صورتی که نزدیک بود فوت کند. پس از بهبودی مادر و تغذیه از شیر مادر، حالش بهتر شد و این لطف خداوند بود که این کودک بزرگ شود و با خون خود از اسلام دفاع کند.
شغل خانوادهاش دامداری بود و در زمان ییلاق در چادر زندگی میکردند. دوران دبستان را در محل خودشان روستای داورآباد (از توابع شهرستان گرمسار) و دوران راهنمایی را به صورت شبانه در گرمسار خواند. باتوجه به وضعیت نامناسب معیشتی خانواده، روزها مشغول کار بود و در امور خانه از جمله جمعآوری هیزم برای گرم کردن خانه و پختوپز کمک حال مادرش بود. قبل از خدمت سربازی به همراه برادرش در قسمت برقرسانی روستایی در جهادسازندگی خدمت نمود. باتوجه به اینکه داود خودش یک روستاییزاده بود درد مردم را احساس میکرد و علاقهی خاصی به برقرسانی به روستاییان داشت و زحمات زیادی در این راه متحمل شد.
در زمان جنگ از طریق جهادسازندگی به شهرها و روستاهای خوزستان اعزام شد و خدمات شایستهای از خود برجای گذاشت.
برای انجام خدمت سربازی به لشکر8 نجفاشرف معرفی گردید و از آنجا به توپخانه اعزام شد. پس از گذراندن دوره تخصصی بهعنوان خدمهی توپ 122م.م خدمت نمود. در عملیات کربلای5 از ناحیه پا مجروح شد. او را به بیمارستان شهید بقایی اعزام کردند و سپس به مدت سه ماه در منزل تحت درمان بود، علیرغم این که هنوز بهبودی کامل نیافته بود و به کمک عصا راه میرفت خود را به همرزمانش در خط پدافندی فاو رساند. بنابر اظهار هم خدمتیهایش داود به کارهای هنری، اجتماعی و ورزش و نماز اول وقت اهمیت خاصی میداد. در آخرین مرخصیاش یک عکس یادگاری گرفت و از مادرش خواست که از آن نگهداری کند. مادرش بیان میکند: " در آخرین مرخصی هنگامی که میخواست به جبهه برود هرچند ثانیه برمیگشت و نگاه میکرد، خودش هم گفته بود ممکن است من بروم و دیگر برنگردم، میدانست شهید میشود."
قبل از شهادتش برای یکی از دوستانش تعریف کرده بود: " من در خواب دیدهام شهید میشوم." و سفارش میکند به مادرش چیزی نگوید.
زمانی که عراق جهت باز پسگیری فاو، تک سنگینی را آغاز کرد، تعدادی از نیروهای ایرانی از جمله داود پس از اینکه مجبور به عقبنشینی میشوند در اسکلهی کنار اروندرود قصد سوار شدن به قایق را داشتند که بر اثر اصابت گلوله دشمن به شهادت میرسد.
پس از دوازده سال انتظار، مقداری از استخوانهای او به همراه پلاک به دست خانوادهاش میرسد.
درباره این سایت